برلب درياي عشق تو ساعتها بي حركت ومانند جسمي بي جان نشسته بودم،.....به آن امواج پرتلاطم وپرحركت نگاه ميكردم.
فرياد زدم:اي دريا! توهم مانند من بيقراري؟ آياتوهم مانند من عاشقي ودرپي.............معشوق خود ميگردي؟
اي امواج! من هم مانند شمادرپي جان ازدست رفته ام همچون شماسرگردانم.
اي دريا! خوشابه حالت كه باصداي امواجت به اوميفهماني كه عاشقي...
وباريختن آب برساحلت، دوست داشتنت رابه اوميگويي... ولي افسوس كه او
اشك چشمان مرا نديده ونميداند كه چقدردوستش دارم.
تقديم به او كه عزيزترينمه و نبودنش شكنجه گر دل كوچيكمه.
منبع : ساحل
نظرات شما عزیزان:
|